نهج الشهداء | شهدای بخش های گله دار و اسیر

سنگر حفظ و نشر آثار شهدای مناطق اسیر و گله دار

نهج الشهداء | شهدای بخش های گله دار و اسیر

سنگر حفظ و نشر آثار شهدای مناطق اسیر و گله دار

نهج الشهداء | شهدای بخش های گله دار و اسیر

اگر اذن دهند سعی بر این داریم که از لاله های خونین بگوییم،‏ تا شاید نگاهمان کنند و دستی بر آرند و ما را از این منجلاب دنیا بیرون کشند...
«سنگر حفظ و نشر آثار شهدا و رزمندگان منطقه ی گله دار و اسیر»

 

شهید سید حسین حسینی

«زندگینامه ی بسیجی شهید سیّد حسین حسینی»

فرزند: سیّد علیرضا

محلّ تولّد: دارالمیزان

تاریخ تولّد: 1339/08/19

محلّ شهادت: عین خوش

تاریخ شهادت: 1361/08/11

کد شناسایى شهید:  1233986

کد بایگانى پرونده ی شهید در بنیاد:  938161

در «دارالمیزان» متولّد شد و در خانواده ای از نسل پیامبر عظیم الشأن اسلام تربیت یافت. قرآن را نزد «شهید سیّد هاشم حسینی» فرا گرفت. در سنّ 9 سالگی همراه پدرش به کشور «قطر» عزیمت کرد. چهار سال در قطر ماند و همزمان با پیروزی انقلاب به وطن بازگشت.

در اکثر تظاهرات و راهپیمایی های ضدّ رژیم ستمشاهی، فعّالانه شرکت می کرد و از مبلّغان انقلاب در محل بود. با هجوم دیو سیرتان بعثی به میهن اسلامی، به تشویق جوانان برای رفتن به جبهه و جمع آوری کمک برای رزمندگان پرداخت، سپس روانه ی میدان های جنگ گردید.

سه نوبت به جبهه رفت و آخرین بار، هنگامی که آرام آرام از زادگاهش دور می شد، به همراهانش فرمود: «لحظه ای درنگ کنید تا سرزمینم را خوب ببینم». پس از ماه ها مجاهدت در راه خدا، سرانجام در عملیات بزرگ «محرّم» در منطقه ی عملیاتی «عین خوش»، حسین وار به مسلخ رفت و جان عزیزش را قربانی حق و عدالت کرد و در سنّ 22 سالگی به وصال معبود رسید.

 

نکات و اطلاعات:

نکته ی جالب توجه این است که «بسیجی شهید سیّد حسین حسینی»، 37 روز بعد از شهادت استاد قرآنش «بسیجی شهید سیّد هاشم حسینی» به شهادت رسید.

شهید سیّد حسین حسینی در آبان ماه متولّد شد و در آبان ماه نیز به شهادت رسید.

در اسناد بنیاد شهید فارس ثبت شده که این شهید والامقام اعزامی از «جهرم» بوده است.

 

 

 

شهید سید حسین حسینی

«وصیّت نامه ی بسیجی شهید سیّد حسین حسینی»

بسیجی شهید سیّد حسین حسینی از شهدای والامقام روستای «دارالمیزان» در این وصیت نامه، دلسوزی و درخواستی در مورد عمران و آبادانی روستای خود از مسئولین دارد و همچنین عشق و ارادت وی نسبت به دین و مکتب و امام حسین (علیه السّلام) در این وصیت نامه موج می زند. در جایی از پدرش می خواهد تا برادرش را مشغول تحصیل علوم دینی کند و در صورت احتیاج از مال خودش بردارند و هزینه ی تحصیل علوم دینی برادرش کنند. همچنین در جایی می فرماید که اگر صلاح می دانید، حیاط خانه اش را حسینیه کنند.

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«إنّا لِلّه و إنّا إلَیهِ راجِعُونَ»

با درود و سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی ادام الله تعالی ظلّه الشّریف و با سلام به شهدای دشت کربلای حسینی؛ اکنون وصیت نامه ی خود را آغاز می کنم:

اولین بار است که اینجانب با قلبی شاد و دلی پر توان عازم جبهه می شوم و با یاری خداوند یگانه و امام زمان (عج) خواهم جنگید و إن شاءالله با خون و حرکت خود، اسلام را بارور می کنم. خداوند صد بار به ما جان دهد تا در راه اسلام، بجنگم و فدا بکنم. تا این جان ناقابل و قطره ی خون ناقابلم، با رفتن در راه اسلام، ارزشمند بشود و بیش از همه از پدر و مادرم طلب بخشش می کنم.

امیدوارم که از من هیچ ناراحتی نداشته باشید که من زبان عذر خواهی ندارم و از پدرم می خواهم اگر صلاح می داند، حیاطم را حسینیه کند و آرزو می کنم که خانواده ام در خدمتگزاری به امام حسین (علیه السّلام)، فرزند حضرت زهرا (سلام الله علیها) هیچ کوتاهی نکند.

پدر جان! برادرم «اسدالله» را حتماً مشغول درس های دینی بکنید که سعادتمندی او إن شاءالله در همین راه می باشد و اگر به خاطر درس دینی، احتیاج {مالی} داشت از مال من صرف ایشان کنید. پدرم! مواظب باشید که مهریه ی همسرم {نیز} اگر چیزی از طریق ارث به او رسید، حتماً به او بدهید و سفارش زیاد به شما راجع به فرزندم (زهرا) می کنم که هیچ نسبت به او کوتاهی نشود. او امانتی است به دست شما می سپارم. امیدوارم در امانتداری، کوتاهی نکنید.

و ای مادرم! وصیتم به شما این است که مرا حلال کنید که خیلی از دست من ناراحت شده ای. شما را به حضرت زهرا (سلام الله علیها)  قسم می دهم که مرا ببخش و برایم ناراحتی مکن بلکه دعایم کن. و باز از پدرم می خواهم که دست به سوی آسمان بلند کنی و بگویی: «خدایاً! این قربانی را از ما بپذیر».

وصیتم به همسرم این است که مرا حلال کند و اگر حقی به گردنم دارد، گذشت کند. و از برادران و خواهران می خواهم که مرا حلال کنند و امیدوارم خداوند به شما دل و قدرتی عطا فرماید و مواظب باشید نسبت به پدر و مادرم کوتاهی نکنید و طوری نشود که آنها اذیت بشوند و غم و اندوه به دل راه بدهند.

و از برادران سپاه لامرد {می خواهم} جسد مرا نگذارند آنجا؛ بلکه فوراً بیاورند دارالمیزان و چند کیلومتری آنجا بگذارند تا برادرانی که می خواهند تشییع جنازه بکنند، استفاده کنند و اگر ممکن است مرا جلوی حیاتم دفن کنید و یا هر جای دیگر که خودتان صلاح می دانید. و جسدم را ببرید در حیاطم تا پدر و مادر و خواهرانم و بقیه ی اقوام، مرا ببیند و از مقامات مسئول استدعا دارم که به محل دارالمیزان رسیدگی به عمل آورند و از همه چیز مهم تر، راه است که مردم از {نداشتن} این راه در رنج و زحمت به سر می برند. امیدوارم که در ساختن راه، کوتاهی نشود.

در {این} دِه و {روستا}، نه بهداری و نه مدرسه ای و نه برقی هست. امیدوارم به این دهکده ی دورافتاده رسیدگی شود تا مردم بتوانند بهتر زندگی کنند. امیدوارم که راه مرا ادامه دهید.

والسّلام به امید پیروزی اسلام

سیّد حسین حسینی

 

نهج الشهداء

سنگر حفظ و نشر آثار شهدای منطقه ی گله دار و اسیر

www.Nahj-Shohada.ir

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی